امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

تابستان 91 - چم مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























چم مهر

خدایا!!!

 بنده ای درد آشنایم...به سر افتاده ای بی دست و پایم...

زغمها سینه ام دریاست دریا...گواهم گریه های های هایم...

..........................................................

خدایا!!! نگذار که ناامید شوم...نگذار دست از دعا و التماس به تو بردارم...

دلم را به بودنت قرص و محکم کن!!!

همیشه صدایم را شنیدی...شاید دیر، اما شنیدی...

باز هم بشنو صدای این بنده ی گناهکارت را...

............................................................

این طوفان و آشوبی که در دلم برپاست، با هیچ صدایی آرام نخواهد گرفت،

جز دست نیاز به سوی تو برداشتن و تو را صدا زدن...

پریشانم و مضطرب و هیچ چیز نمی تواند از دردم بکاهد...

جز اینکه سرسجاده ی نمازم، قرآن را در بغل بگیرم و التماست کنم که؛

 تنهام نذار!!!

مثل همیشه که پشت و پناهم بودی...مثل همیشه که روسفیدم کردی...

 خدایا!!! هدایتم کن!!! زیرا می دانم گمراهی چه بلای خطرناکی است...

..............................................................

 دوستان التماس دعا...یاحق


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/29ساعت 11:46 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

یادش بخیر چه زود گذشت...

شاید دوسال از آخرین بروزرسانی وبلاگم در تهران،

 دانشگاه تهران،دانشکده مطالعات جهان و پشت همین میز می گذرد...

و چه سخت است یادآوری این خاطرات شیرین...

بیاد اون روزهای شیرین و بودن کنار دوستانی همچون؛

داش عباس عبدالمحمدی(وبلاگ فریازان)، مجید کمالی(وبلاگ روزی خواهد آمد)،

حسن زاده(وبلاگ گل نرگس) و داداش علیرضا درویشی

 و خیلی از دوستای عزیز دانشگاه تهران...

دوستان و عزیزانم؛حمید،سعید،جمشید،سعید،رضا،علیرضا،رضا،عماد،رامین،علی،گودرز،

مهدی،حسین،محمدجواد و...تو هم هستی ولی خدایی دیگه جا نمیشد...ببخشید دیگه...

 الان که در خدمت این دوستان هستم، دوست داشتم که تجدید خاطره ای بشه

 و توی وبلاگم این دیدار شیرین رو موندگار کنم...

نمیدونید که اینجا چقدر صفا و محبت و یکرنگی و مهربونی بود...

و البته هنوز هم هست و فقط من دور شدم..

تا چند روزی در خدمت این دوستان هستم

 و بازهم با کوله باری از دلتنگی به اصفهان برمی گردم...

به امید روزی که برای همیشه به تهران برگردم

 و خاطرات گذشته رو با دوستان تداعی کنم...

البته یادآور شوم که زیارت حضرت معصومه صفای دیگه ای داشت...

برای همه ی شما دوستان عزیز؛ چه اونایی که اسمشون هست

و چه کسانی که اسمشون نیست و خودشون میدونن دعا کردم...

یاحق


نوشته شده در جمعه 91/6/24ساعت 4:4 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

مجتمع خدماتی رفاهی بین راهی پارسا، زیر نظر شرکت ساربانان نایین

به مدیریت دوست و برادر بزرگوار، جناب آقای علیرضا طباطبایی

در کیلومتر 31 محور نایین اردستان با حضور استاندار،نماینده مردم نایین،

فرماندار و جمعی از مسئولان استان افتتاح و به بهره برداری رسید...

جناب آقای علیرضا طباطبایی، این نیت و قدم خیر شما را به فال نیک می گیرم

و امیدوارم در زیر سایه پروردگار و با توکل به خدا موفق باشید

و افتتاح این پروژه برای شما پرخیر و برکت باشد...آمین...

با تاخیری چند روزه این موفقیت را به شما تبریک میگم...


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 10:39 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

صدای تلاوت آخرین آیات قرآن می آید، "قل اعوذ برب الناس ملک..."

سر به دیوار گذاشته... نمی دانم چرا شانه هایش می لرزد...

سلام رمضان...

ولی نه!!! انگار دارند ربنای وداع را می خوانند...

همه چیز از جلوی چشمانم به سرعت می گذرد...

همین دیروز بود که گفتند: خدا دعوتمان کرده...

دعوت به ضیافت...آن هم ضیافت رمضان...

با خودم گفتم چند روز دیرتر بروم که بساط ضیافت را جمع نمی کنند؟!

با خودم قرار گذاشتم از روزهای اول بگذرم و بعدش...

پس چرا گذشت روزها را احساس نکردم؟!

یعنی بازهم در دام روزمرگی گیر کردم؟!

درمانده ام!!!

حتی نمی توانم مانند او سر به دیوار بکوبم...خدایا چه شده است؟!

یعنی مرا به حال خودم وا گذاشتی؟!

من که گفته بودم بدبخت می شوم، اگر از من رو بگردانی...

مگر قرار نشد مرا هم ببری؛ حتی اگر مقاومت کردم...

اگر به محبوب های دنیایی ام چسبیدم و نخواستم رهایشان کنم...

می دانستم اگر این رمضان نیز مانند رمضان های گذشته بگذرد،

شاید دیگر فرصتی نیابم...

رمضان رفت...

خدایا چه کنم اگر تا سال بعد تن به خاک سپرده باشم؟!

چه بگویم به فرشتگان پرسشگرت در شب اول قبر؟!

چه استدلالی برایشان بیاورم که دلشان به حالم بسوزد؟!

بگویم چرا در برابرت سر فرود نیاوردم، در حالی که همه چیزم از تو بود؟

سکوت کنم، نه! ولی آنجا سکوت ارزشی ندارد، باید جوابشان را داد...

مستاصلم، نمی توانم روزهای گذشته را دوباره بسازم..

باز هم فرصت را از دست دادم ، شاید آخرین فرصتم را...

نمی دانم چرا چهره ها اینقدر نورانی شده...همه لبخند می زنند...

انگار با لبخندشان مرا می سوزانند...

انگار زیر لب می گویند: ما رفتیم، خداحافظ، تو نمی آیی؟!

و بعد سرهایشان را به نشانه تاسف تکان می دهند...

همه منتظرند، منتظر تا هلال ماه شوال را ببینند...

دلم می خواهد التماسشان کنم...

 قسمشان بدهم که وانمود کنند ماه را ندیدند...

شاید بتوانم از این آخرین لحظات استفاده کنم...

ولی نه انگار اصلا کسی مرا نمی بیند...

می گوید: من الجنة والناس" قرآن را می بندد، سرش را بالا می آورد،

لبخند می زند و می گوید: عیدت مبارک"

پاهایم سست می شود، می نشینم...

فقط موج آدم ها را احساس می کنم که از کنارم می گذرند

و در صفوف نماز در کنار یکدیگر یک صدا فریاد می زنند:

"الله اکبر... ولله الحمد... الحمدلله علی ما هدینا

و له الشکر علی ما اولینا"

صدایشان به آسمان ها می رود...

از شنیدن صدایشان مو به تنم سیخ می شود...

سر به خاک می گذارم، یاد قسمتی از دعای کمیل می افتم؛

"یا رب ارحم ضعف بدنی، و رقة جلدی، ودقة عظمی ..."

یکی بلند می گوید :" قنوت"، پس چرا من در سجده ام ...

 


 

صدشکر که این آمد و صد حیف که آن رفت...

عید همگی پیشاپیش مبارک...


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 8:28 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

 

خدایا، وسوسه های نفس نگذاشت جانم در نهر رجب تطهیر شود...

از درآویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم...

ترحم فرما و عنایتی کن تا در دریای رحمت

 شب های قدر رمضانیت مستغرق گردم...

آمین...


نوشته شده در شنبه 91/5/21ساعت 9:28 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

 

مصیبتی شده این اینترنت...

بلای خانمانسوزی شده این اینترنت...

چه کانونهای گرمی که به خاطر استفاده نادرست از اینترنت

 به سردی و جدایی کشیده شده...

حرف ما استفاده نکردن از اینترنت نیست....بلکه استفاده صحیح از اونه....

فیلتر صفحات نامناسب و نادرست اولین قدم برای استفاده ی درسته...

حیف لحظاتی رو که میتونیم کنار کانون گرم خونواده باشیم ولی...

ولی پای اینترنت و چت میگذره...

به چه قیمتی...؟؟؟

به نظرتون صرف این همه وقت پای نت

میتونه سودی برای آخرتمون داشته باشه و حتی برای دنیا...

 به نظرتون آرامش کاذبی رو که از نت می گیریم

 میتونه جای محبت واقعی پدر و مادرو بگیره؟؟؟؟

 تا کی و تا کجا...؟؟؟

 بی ترمز و توقف داریم توی راه های تودرتوی نت می چرخیم...

و اکثرا بدون هدف و محض سرگرمی...

اما مطمئنن یه روزی از نت هم دلزده میشیم...

روزی که شاید خیلی دیر شده باشه

 و عزیزی رو توی دنیای واقعی نداشته باشیم...

دستمون را برای گرفتن دستی مجازی دراز می کنیم...

غافل از اینکه بدونیم اون دستی که دستمون رو می گیره دست کیه...؟؟؟

 شاید که دست به ظاهر زیبای اون

 مثل دستای آردی گرگ قصه ی بچگیهامون باشه...

بهتره یه خورده فکر کنیم و دور از عادت و احساس فکر کنیم...

 فرد پشت این دیوار مجازی نمیتونه

 جای همدم و مونس دنیای واقعی مارو بگیره...

دل بستن ساده ست...اما دل کندن چطور...؟؟؟

 بنظرت دل کندن هم مثل دل بستن راحته...؟؟؟

خودت رو اسیر هر دلی نکن که بازنده ی این دنیای پوشالی قطعا تویی...

مونس واقعی تو خداست...

همدم بغض و اشک تو مناجات با خداست...

دست گرم پدر و مادرت رو بگیر...نه دستای یخ زده اینترنت...


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/4ساعت 4:33 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

به گزارش ایران ویج از روابط عمومی شرکت ارتباطات سیار ایران،

 مشترکین سیم‌کارت‌های دائمی و اعتباری همراه اول

 به مناسبت ماه مبارک رمضان از تاریخ 31 تیر تا 28 مردادماه

 می‌توانند در مکالمات طولانی‌تر از 5 دقیقه، تا 55 دقیقه بعدی رایگان مکالمه کنند

بر اساس طرح 55+5، ثبت نام با ارسال یک پیامک بدون متن به 8055 انجام می شود

در این طرح، مکالمه رایگان صرفاً برای مکالمات درون شبکه(به همراه اول و یا تلفن ثابت)

 در نظر گرفته شده و مکالمات خارج از شبکه(به ایرانسل، تالیا و )، رومینگ بین الملل،

 مکالمات خارجه و سایر سرویس های همراه اول طبق تعرفه‌های جاری محاسبه می‌شود

طبق طرح مذکور، در هر تماس درون شبکه،

در صورت مکالمه بیش از 5 دقیقه، فقط 5 دقیقه ابتدایی محاسبه شده

 و هزینه پس از دقیقه پنجم تا 55 دقیقه بعدی مکالمه رایگان است

طرح 55+5 تمام ساعات شبانه روز و تمام روزهای هفته را دربرمی‌گیرد

 و مشترکین سیم‌کارت‌های دائمی همراه اول در مدت اجرای طرح می‌توانند

 برای اطلاع از میزان تخفیف بهره‌مند شده، عدد “1” را به 8055 پیامک کنند

مشترکین همراه اول می‌توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این طرح

به پایگاه اینترنتی همراه اول به نشانی

www.mci.ir  

مراجعه کنند...


نوشته شده در یکشنبه 91/5/1ساعت 10:52 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

الان باخبر شدم که حاج علی میرزا بازگیر

 از بزرگان طایفه بازگیر روستای چم مهر به رحمت خدا رفتن...

با تألم و تأثر فراوان درگذشت دایی بزرگوارمان حاج علی میرزا بازگیر

 را به معلم عزیزم جناب آقای حسن رضا بازگیر و

خانواده ی محترم این بزرگوار و سایر دوستان و بازماندگان

 و اهالی روستای چم مهر تسلیت عرض می نمایم.

رحمت واسعه الهی برای آن مرحوم و طول عمر و سلامتی برای

سایر بازماندگان را از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.

برای شادی روح آن مرحوم فاتحه ای بخوانیم.


نوشته شده در شنبه 91/4/24ساعت 8:30 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

آدمیزاد غرورش را خیلی دوست دارد...

آن را از او نگیرید!!!حتی به امانت نبرید!!!

ضربه ای هم نزنیدش!!!چه رسد به شکستن یا له کردن آن!!!

آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست می دارد...

حالا ببین اگر خودش،غرورش را به خاطر تو،نادیده بگیرد،چقدر دوستت دارد!!!

و ایـــن را بـــــفـــــهــــم آدمــــیــــزاد!!!


نوشته شده در پنج شنبه 91/4/22ساعت 6:6 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

شیعیان!!! مهدی غریب و بی کس است...

 جـان مــولی معصـیت دیـگر بس است...

 شیعیان!!! بس نیست غفلت هایـمــان؟؟؟

غــربــت و تنـهــایــی مـولایـمـان؟؟؟

مـــا عبـیـد و عبــد دنـیا گشــته ایـم...

غــافــل از مـهـدی زهــرا گشــته ایـم...

مــن کــه دارم ادعــای شــیــعه گــی...

چــه بگــویــم من به جـز شرمندگــی؟؟؟

"اللــهــم عــجــل لــولــیــک الــفــرج"

"عــــیـــــدتــــــان مـــبـــارکــــــــ"


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 9:55 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak