سرشتم اي کاش از خاک نمي بود که چنين
بازيچه ي چرخ کوزه گر باشد و تنهايي خويش را به جانم بدمد،
سالخورده از خاک زمانم بين اين تن هاي کوزه اي
و تنها صداي جغجغه ي چرخ کوزه گر است که ما را به آواي فاخته ي کوره اي مي خواند.....................