• وبلاگ : چم مهر
  • يادداشت : معلم عزيزم...روزت مبارك...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريبه 


    شايد آن روز بروم از يادت ... شايد آن روز شوم غمخوارت

    شايد آن خاطره ها دور شوند از يادم ... شايد از خنده و اشك دور شوم

    شايد امروز مرا بازيابي ... شايد امروز مرا بگذاري


    شايد آن تنهاي سوخته دل عشق را دار زند از يادش


    من شقايق دادم ... من شقايق دادم در ازاي دل تو

    من شقايق دادم تا نفس تازه شود ... من يه دنيا دادم تا كه ماه نور دهد

    من شب يلدا را بي صدا خشكاندم ... من شقايق دادم تا نفس تازه شود

    من شقايق دادم شايد اين بار مرا ياد كنند خاطره ها

    شايد اين بار صداي فرياد اوج گيرد تا ته روياها

    شايد اين بار كوچه تنهايي پر شود از مريم ... روياها ... كابوسها ... خاطره ها


    شايد آن خاطره ها جسد مرده ما را گاهي ياد كنند

    شايد آن ماه پريشان گاهي مرهمي بگذارد بر سر خاك دل خسته ما

    شايد امروز دل ما نرود دنبالش ... شايد آن روز كه آمد نشود غمخوارش

    شايد اين بازي حيراني من تا دم مرگ نرود از يادم

    شايد اين آشوبها ... جنجال ها زندگي را ببرد از يادم

    شايد اين قصه ليلي و مجنون برود از يادم


    شايد اين كابوس ها يادت را ببرد از يادم ... شايد اين روياها معشوق را ببرد از يادم

    شايد اين بار بروم تا ته اشك ... شايد اين بار نرود خنده ماه از يادم

    شايد اين بار نكنم بي تابي ... شايد اين بار دلم را ندهم دست كسي


    من دلم را دادم ... عشق را دار زدم ... خنده را كوبيدم ... مرگ را دار زدم

    شايد اين قصه عشق بي سر و سامان ماند ... شايد اين بار شقايق برود از يادم............................


    پاسخ

    شايد...