جاده هنوز خيس است
و
من همچنان مي روم
به خيال رد پاي اشکهايت
ولي ترديد مرا زجر مي دهد
نمي دانم اين خيسي اشکهاي توست
يا
خيسي شرم اين جاده از شکست دوباره من؟؟؟
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسيد سوار
آسمان مکثي کرد
رهگذر شاخه نوري که به لب داشت
نشان داد سپيداري و گفت:
نرسيده به درخت
کوچه باغي است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در مي آرد
سپس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
وتو را ترسي شفاف فرا مي گيرد
کودکي مي بيني
رفته از کاج بلندي بالا
جوجه بر مي دارد از لانه نور و از او مي پرسي
ممنون ازاينکه به وبلاگم سرنزدي!!!!!!!!!!!
سلام
ا
پ
م
ياا علي مدد
داشتم تو يه آلبوم عکس رزمنده هاي دفاع مقدس رو نگاه مي کردم که يه عکس خيلي متحيرم کرد...!?
ادامه مطلب رو تو وبلاگ بخوانيد.
چقدر براي من سخت است که نتوانستم تا الان که بيش از دو ماه است اين وبلاگ را دارم از درون از قران بنويسم ،قران از من ، ازتو ، از ما و از شما چه مي خواهد ؟
ادامه مطلب رو در وبلاگ بخوانيد.