چم مهر
چه ساده می نویسند روی کاغذ اعلامیه ها: چهل روز گذشت... براستی با کدام واژگان به چه زبان و با چه رنگی نبود وجود مهربانت را میتوان تفسیر کرد... برای نوشتن از غم بی تو بودن نه آنقدر قلم دارم و نه آنقدر کاغذ... و فکر نمیکنم جمله ای باشد برابر نبودنت... چهل روز از پرواز تو گذشت و چه ها که بر خانواده ات نگذشت... پدر و مادری چهل روز است اولین ثمره زندگیشان را به خاک سپرده اند... و عروسی که چهل روز است بی دامادش روزها را میگذراند... غم هایش را سکوت کرده... و هیچکس نمی داندچقدر سخت است، بیشتر از طول زندگیت در غم فقدان عشقت زندگی کردن... چقدر تلخ است...
اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود...
دوسه روزیست که نبودت غم اشک را روی صورت هامان میسوزاند... نگاه غمگین پدر... دل شکسته ی مادر... نگاه بهت زده ی همسرت و جای خالیت کنار دوستانت این روزها خودش روضه ایست برایمان... سی و چهارمین بهارت عجب خزانی شد... نمیدانم تو را باید ناکام خواند یا دختری که قراربود عروس لحظه هایت باشد!!! اما فقط چندروز باتو زندگی کرد و امروز نبودنت را با سکوت و نگاهی منتظر پرکرده و چشمانش را به در دوخته تا مردی که هیچوقت بدقولی نکرده را درچهارچوب خانه اش ببیند... قلب های زخمی مان را یاد روزهای باتو بودن مرهم است... دوست دارم پیروز جان جایگاهت بهشتی عزیزدلم
دلم گرفته ای رفیق!!!
همه میپندارند، که عکس پدرم را به دیوار خانه ام آویخته ام اما نمی دانند!!! که دیوار خانه ام را به عکس پدرم تکیه داده ام... با تمام وجودم دوستت دارم و بهت افتخار می کنم پدرجان... آغوشی گرم و تکیه گاهی امن هستی برای ما... ولی پدرجان!!! امسال وظیفه ات سنگینتر شده عمو نیست و بچه های عمو بیشتر از هرزمانی به تو احتیاج دارن... میدانم هستی و بیشتر از ما به یاد اونایی، اما گفتم تا بدانند که هستی... عاشقتم پدرجان...عاشق تو و عاشق غرورت
Design By : Pichak |