امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

مختار تندر - چم مهر
























چم مهر

باور نمی کنم که هیچگاه خدا به ما بگوید: نه!!!

 خدا ســـــه گزینه دارد :

آری...

باشه ولی الان نه...

پیشنهاد بهتــــــری برایت دارم...

فقط صــــبور باش...


نوشته شده در یکشنبه 95/4/27ساعت 10:43 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

nnbs_img-20150605-wa0011.jpg

مادر تنها واژه‌ای است که برای نوشتنش نیاز به هیچ تعبیری ندارد...

می نویسم برای مادری که یکسال شد و هنوز رفتنت را باور نکرده...

مادری که هنوز چشم‌ به راه است، به راهی که رفتی و زود برگردی...

ولی جز یک خبر که بدترین خبر دنیا برایش بود چیزی از تو نیامد...

یکسال از رفتن تو گذشت پیروزجان ولی مادرت صدسال پیر شده...

آنقدر چهره اش خسته و افتاده است که انگار

همه ی دنیا را به دنبال پیروزش گشته است...

و خوب می دانم هنوز رفتنت را باور نکرده...

نبودنت برای ما درد دارد...دردی که هیچ درمانی ندارد...

و تصور کن نبودنت برای مادرت چه دردی دارد!!!

درد دارد نبودنت برای پدری دلسوز و مهربان...

پدری که تو تمام عمرش بودی...

پدری که تمام زندگیش را برای بزرگ شدن تو گذاشت...

و چقدر برای پدر درد دارد دیدن جای نبودنت کنار دوستانت...

پیروز جانم!!!

زندگی بعد از تو اجبار شد برای همسرت...

همسری که هنوز عشقت را در سینه دارد

و این عشق برایش تمام شدنی نیست...

همسری که هنوز نگاهش بهت دارد

و جای خالیت را با هیچ چیزی نمی تواند پرکند...

با رویاهای با تو بودن آمد

و چقدر تلخ است روزهای باقی مانده از عمرش را بی تو سر کند...

درد دارد وقتی نبودنت می آید و

مینشیند بر روی شانه هایش...

به خدا سنگین است

بیادتیم با خاطرات بودنی ات...

دوستت دارم پیروزجان

روحت شاد رفیق روزهای سخت


نوشته شده در دوشنبه 95/2/13ساعت 10:9 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

Image result for ?چهل روز گذشت?‎

چهل روز است که دلتنگی‌های غروب را با بودن در کنار مزارت، سپری می‌کنیم

باورمان شده که دیگر نیستی

دیگر نمی‌آیی

 و دیگر نباید منتظرت باشیم

چهل روز است که سنگ صبور خود را از دست داده‌ایم

 و نگاه پاکش را دیگر نمی‌یابیم

هنوز سخت است بپذیریم آن لبخندها و مهربانی‌ها،

 همچون دانه‌ای در زیر خاک خفته است

اما یقین داریم یادش خواهد ماند

 و نام و نشانش، درختی سبز و تناور خواهد شد

چهل روز غروب شد ولی باور نمیکنیم رفتنت را    ...

باور نمیکنیم آرامش گرفتنت را...

باور نمیکنیم نبودنت را عموی عزیزم...

روحت شاد عموی خوبم


نوشته شده در پنج شنبه 95/2/9ساعت 7:34 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

باید اعتراف کنم که یک آرزو را با خود به گور می‌برم...

خیلی دلم می‌خواهد وقتی که از دنیا رفتم،

هر ده سال یک‌بار، از میانِ مُرده‌ها بیرون بیایم،

خودم را به یک کیوسک برسانم

و با وجود تنفّری که از رسانه‌های جمعی دارم،

چند روزنامه بخرم...

این آخرین آرزوی من است...

روزنامه‌ها را زیرِ بغل می‌زنم،

بعد کورمال‌کورمال به قبرستان بر‌می‌گردم

 و از فجایعِ این جهان باخبر می‌شوم...

و سپس، با خاطری آسوده،

در بسترِ امنِ گورِ خود دوباره به خواب می‌روم..

لوئیس بونوئل


نوشته شده در یکشنبه 95/2/5ساعت 9:43 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

پیروزی

چهار جعلی توسط ارتش سرخ ایران دفن شد...

هشتادودومین دربی پایتخت با برتری پرگل پرسپولیس به پایان رسید...

پرسپولیس تهران در یک بازی زیبا و سراسر هجومی

موفق شد استقلال تهران را با نتیجه ی چهار دو شکست دهد

و صدر جدول را قرمز کند...

تبریک به همه ی پرسپولیسی های عزیز

پیش به سوی قهرمانی


نوشته شده در شنبه 95/1/28ساعت 11:16 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

زندگی کوتاست, متن های زیبا درباره زندگی

تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!!؟؟؟

همه بلند میشن، روی همدیگر رو می بوسن

و فرا رسیدن سال نو رو بهم تبریک میگن و...

اون وسط یه مهربون از جمع جدا میشه

وقاب عکسی رو می بوسه و روش دست می کشه

 و میگه: روحت شاد مامان بزرگ، روحت شاد پدر بزرگ!!!

میدونید اون عکس کیه؟؟؟

اون عکس من و شماست!!!

تبدیل شدیم به یک خاطره...

آنهم شاید اگر خیلی خوش شانس باشیم...

این واقعیت روزگار من و توست...

پنجاه سال دیگر فقط یک خاطره ایم...

توی یک قاب عکس خاک گرفته...

شاید هم نه عکسی و نه قابی...

همین و واقعا همین...!!!

پس چرا دل شکوندن؟؟؟

چرا تظاهر؟؟؟

چرا دروغ؟؟؟

چرا بی مهری؟؟؟

چرا...؟؟؟

بیایید مهربون باشیم...

شاد باشیم...

کینه ها رو دور بریزیم...

همین الان دلی بدست بیاوریم...

اون سالها چه بخواهیم چه نخواهیم بزودی فرا خواهند رسید...

پس بهتره خاطره ای خوش و یادی از انسانی شایسته بجا گذاشته باشیم...

باور کنید

روزی هزار بار میمیره،کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...

هوایِ هم رو داشته باشیم...

شاید یه روز دیگه وقت نباشه...

شاید ما نباشیم...

شاید اون نباشه...

و دیدنش آرزومون بشه‌...

وقت کمه...

زندگی کوتاست!!!

ســــــال نـــــــو مبــــارکــــــ


نوشته شده در چهارشنبه 94/12/26ساعت 9:1 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

xms_19800612047.jpg

بیاد عمو و بیاد خاطراتی که مثل یک فیلم تمام شد...

بعد رفتنت نمی دانم دلها کوچک شده اند

یا کوچک ها بزرگ شده اند...

دلم بارانی است...

بغضی عجیب دارم...

فریادی خفه در گلو که به گوش نمی رسد...

هراس دارم از آینده...

از آینده ای که ما بزرگ شدیم

و با دلهای کوچکمان می خواهیم آن را بسازیم...

قدیما خانه ها یکی بود و حیاط مشترک خانه ها

محفلی بود برای خنده های دورهمی...

چه زود گذشت آن همه صفا و مهربانی...

آن همه یکی بودن...

و دیواری که آوار شد روی خنده های دورهمی...

دیواری که فاصله ای شد برای دور شدن و غریبی...

دیواری که سنگ شد بر دلها...

لعنت به تو دیوار!!! لعنت!!!

پشت این دیوار چیست که دلها را سنگ می کند برای دیدن؟؟؟

نمی دانم...آدم ها را نمی دانم...

فقط می دانم که بعد از تو پدر تنها شد

و چقدر فاصله پررنگ شد...

دلتنگتم عموجان...

کاش بودی تا.....................


نوشته شده در یکشنبه 94/12/16ساعت 11:18 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

اثر انگشت ما

 از قلب هایی که

 لمسشان کردیم

هیچ وقت پاک نمی شود...


نوشته شده در چهارشنبه 94/11/28ساعت 10:32 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

اقتدار پرواز بیهوده بود...

نه پری درکار بود

نه آسمونی...

و با خود گفتم:

آیا با لبهای دوخته روزی خواهیم خندید؟؟؟


نوشته شده در دوشنبه 94/11/19ساعت 1:7 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه

تحویل گرفته ای، تحویل دهی

خواه با فرزندی خوب

خواه با باغچه ای سرسبز

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی

خواه با حل مشکلی هرچند کوچک از بنده ای

و اینکه بدانی ...

حتی فقط یک نفر با بودن تو

ساده تر نفس کشیده است    

این یعنی تو موفق شده ای...


نوشته شده در سه شنبه 94/10/15ساعت 8:0 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak