چم مهر
و درست همانند سال های قبل؛ باز هم اسفند و شلوغی و همهمه و بدوبدو و عذاب وجدان کارهای باقیمانده... باز هم دغدغه خرید و هفت سین و مسافرت و تعطیلات... باز هم دلخوشی عیدی و جیب پرپول... باز هم دلخوشی مدتی خوابیدن و دیر بیدار شدن... باز هم دلخوشی استراحت... باز هم سوالات کلیشه ای از رنگ سال و مد و........... باز هم بوی بهار... باز هم یک لبخند به معنی؛ امید به یک تحول خوب در سال جدید... "امید به تحولی خوب برای همه ی شما عزیزان" و البته یک کمی صبور باشید برای درددلی دردآور... من میدونم و شما هم خوب میدونید که هر کس واسه خودش غم و غصه ای داره... یکی به خاطر نداری و دیگری از مال زیاد... بابا شب عید دیر میره خونه تا نکنه بچه هاش بیدار باشن و از او عیدی بخوان... بابا شده گاوصندوق بچه هاش و هیچ ارزش دیگه ای برای بچه هاش نداره... هر دو سو درد هست...چه برای دارا و چه برای ندار!!! شب عید است و انتظارات خانواده ها بالا... حق دارند و می خواهند شب عید"حداقل شب عید" خوش باشند... خدایا، دردهای زیادی در این نوشته ی کوتاه بود...هر دو طرف درد بود... خدایا، در این دو قدم مانده به عید از تو "فقط از تو" یک خواهش دارم؛ خدایا!!! هیچ پدر و مادری رو شرمنده بچه هاش نکن... فقط تو میتونی و فقط از تو می خواهم... آمین همیشه نزدیک عید دلم بیشتر از قبل برای بچه هایی که پدر یا مادر ندارن میگیره... دلم برای بچه هایی که در مراکز نگهداری زندگی میکنن میگیره... دلم برای بچه هایی که نمیتونن لباس نو و یا حتی فقط تمیز داشته باشن میگیره... دلم برای بچه هایی که پدر یا مادر بیمار دارن میگیره... دلم برای بچه هایی که در خیابونا به هم سن و سالهای خودشون التماس می کنن که دعا بخرند میگیره... از شکسته شدن غرورشون سخت متاثر میشم... دلم برای آدمهایی که زندگی پر کشمکشی دارن و همش باید بجنگن میگیره و می دونم که در روزهای عید به اونها خیلی سخت میگذره... و برای تمام این چیزها از عید خوشم نمیاد... چون همه نمیتونن از این روزهای بهاری لذت ببرن... امیدوارم عیدی برسه که همه بچه های سرزمین ما بدون مشکل نان و در نهایت آسودگی خیال و احساس امنیت زندگی سالمی داشته باشن... امیدوارم اون عید خیلی دور نباشه...
عاقبت پر می شود این حفره ها... از من و تو... از من و ما... از شما... یک نه، ده نه، صد دهان دارد زمین... عشق خوردن، عشق بلعیدن بسی دارد زمین... پس چرا این همه بدی؟؟؟
لیونل مسی بهترین بازیکن سال جهان شد... مهاجم آرژانتینی بارسلونا برای چهارمین بار توپ طلای فوتبال جهان را بدست آورد... تبریک به همه ی هواداران این عجوبه ی دوست داشتنی فوتبال...
دستم در دستانت،گره زده و محکم و با صلابت قدم برمی داشتم... بدون اینکه از کسی یا چیزی واهمه ای داشته باشم... آخه تکیه گاهم تو بودی که از هر امنی،امن تر هستی... چقدر زیباست با تو قدم برداشتن و تو را در کنار خود احساس کردن... هیچ نبودم و به بالاترین آرزوهایم رساندی... من برای تویی که هر رویایی را به واقعیت رساندی چه کرده ام؟؟؟ غرق در خوشی هایی بودم که تو به من داده بودی... ناگهان لغزیدم و از سر غفلت دستانم رها شد از تو... آرام آرام از گرمای دستانت دور میشدم و فاصله ی خودم تا تو رو بیشتر احساس می کردم... خودم را گم کردم و تو را دور از خودم... فریادم به جایی نمی رسید و سکوت هم عذابی بود برایم... درست در حال غرق شدن بودم که صدایت بیدارم کرد... و باز با هزاران درد و افسوس و پشیمانی به سوی تو آمدم... برای تو بهترین زمان بود که جای گرفتن دستانم، دستم را رو کنی... اما تو مثل همیشه با من بودی و کنار من...!!! خدایا شکر...آیا گفتن همین کلمه برای این همه خوبی تو کافیست؟؟؟ فقط خودت میدانی که چه غیر ممکنی را برای من ممکن ساختی!!! و حال می خواهم همانی باشم که تو می خواهی... بعد از این همه بخشندگی و مهربانی تو، الان زمان جبران من است... خوشحالم از اینکه باز هم تو را در کنار خودم و یا بهتر بگویم؛ خودم را زیر سایه ی تو احساس می کنم... خوشحالتر از هر زمانی...خوشحال به معنای واقعی... من خوشحالم و آرزویم خوشحالی تمام بندگان توست...
انالله و انا الیه راجعون گلچین روزگار امان نمی دهد!!! خدایا این چه مصیبت بزرگی بود!!! تازه خبردار شدم که کامین کلانتری عزیز (پسر دایی گلم) در راه تهران به چم مهر و در جاده ی خرم آباد به پلدختر به همراه خانواده ی جهان پناه بازگیر تصادف کردند و در این تصادف جانگداز کامین عزیز و جهان پناه و همسر و فرزندش بار سفر بستند و برای همیشه از پیش ما رفتند... و همسر کامین و دختر کوچولویش بستری شدند... نسیم بعد از تصادف زنده بود... ولی وقتی می بیند که پدر و مادرش جلوی چشمانش برای همیشه خوابیده اند، بلافاصله سکته می کند و تنهایشان نمی گذارد و با آنها سفر می کند... عرض تسلیت گفتن به خانواده ی دایی کار کمی نیست و دل می خواهد... اما چه کسی می تواند به خود جرأت دهد و به کلثوم بگوید که؛ کلثوم فقط تو موندی با دختر کوچولویت که اون هم امیدی به زنده موندن نداره... با تألم و تأثر فراوان درگذشت این عزیزان را به خانواده های داغدارشان و سایر دوستان و بازماندگان و اهالی روستای چم مهر تسلیت عرض می نمایم... رحمت واسعه الهی برای این عزیزان و طول عمر و سلامتی برای سایر بازماندگان را از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم... برای شادی روحشان فاتحه ای بخوانیم
باز باران، با ترانه، می خورد بر بام خانه... یادم آمد کربلا را، شط پرشور و بلا را... گردش یک ظهر غمگین، گرم و خونین... لرزش طفلان نالان، زیر تیغ و نیزه ها را... با صدای گریه های کودکانه ، وندرین صحرای سوزان... میدود طفلی سه ساله، پر ز ناله، دل شکسته، پای خسته... آخ باران!!! کی بباری بر تن عطشان یاران!!! تر کنند از تو گلو را!!! آخ باران!!! آخ باران!!!آخ باران!!! تسلیت التماس دعا
الان باخبر شدم که احمد عزیز فرزند دایی تیمور کلانتری رحمت خدا رفتن... احمد فقط 31 سال داشت... یه پسر 6 ساله و یه دختر سه ماهه به یادگار گذاشت... با تألم و تأثر فراوان درگذشت احمد عزیزرا به دایی عزیزمان تیمور و خانواده ی محترم این بزرگوار و سایر دوستان و بازماندگان و اهالی روستای چم مهر تسلیت عرض می نمایم... رحمت واسعه الهی برای آن مرحوم و طول عمر و سلامتی برای سایر بازماندگان را از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم... برای شادی روح آن مرحوم فاتحه ای بخوانیم
گفتـم، آخــر عشــق را معنــا کنیــم بلکه جــای خــویـش را پیــدا کنیـم آمــدم دیــدم جــای لاف نیــسـت عشـق غیـر از عیـن و شیـن و قــاف نیســت آمــدم گفتــم بــه آوای جلــی عیــن یعنی، عـدل مولایم علــی شیــن یعنی، شور الله الــصمــد قــاف، یعنی قــل هــو الله احــد "عیـد غـدیــر خــم بر همــه ی دوستــان مبـــارک بــــاد" در دنیـــــا جـــــای کـــافی برای همه هــست... پس به جــــای اینکه جــــای کسی را بگیــــری... سعــی کـــن جــــای خــودت را پیـــدا کنـــی...
Design By : Pichak |